Print this page

نکاتی از تصمیم‌گیری برای مدیرعاملان تازه کار در استارت‌آپ‌ها

Rate this item
(0 votes)

من هم اولین بار است که مدیر عامل یک استارت‌آپ شده‌ام. یکی از مهارت‌های کلیدی که همواره در حال یادگیری آن هستم، تصمیم‌گیری است. ما در طول زندگی اغلب برای خود تصمیم‌گیری می‌کنیم. از رشته دانشگاهی و اولین شغل بعد از فارغ التحصیلی گرفته تا شهری که در آن زندگی می‌کنیم و افرادی که به‌عنوان دوست انتخاب می‌کنیم. مدیرعاملی استارت‌آپ یعنی تصمیم‌های شما نه‌تنها روی خودتان، بلکه روی جهت گیری شرکت هم تاثیر می‌گذارد. هم‌زمان، بیشتر این تصمیم‌ها در شرایطی کاملا غیرقطعی اتخاذ می‌شوند. وبلاگ‌های گوناگونی در مورد چالش‌های متداول و تصمیم‌گیری‌های معمول مدیران در زمینه‌های مختلف ازجمله تامین سرمایه، استخدام نیرو و توسعه محصول وجود دارد، ولی بااین‌حال هر یک از این شرایط منحصربه‌فرد هستند. بنابراین به‌ندرت می‌توان یک فرمول واحد برای تصمیم‌گیری ارایه کرد.
اولین سالی که مدیرعامل استارت‌آپ بودم، تصمیم‌گیری برایم بسیار دشوار بود و حتی گاهی در مواجهه با تصمیم‌های به ظاهر بزرگ، درمانده می‌شدم. حتی امروز هم گاهی با این مشکل مواجه می‌شوم، اما ترفندهایی را یاد گرفته‌ام که به من کمک می‌کنند ماهیچه‌های تصمیم‌گیری‌ام را تقویت کنم.


*وقت طلاست
برای شروع از تصمیم‌های کوچک شروع کرده و هنگام تصمیم‌گیری، تمرین سرعت کنید. زمان برای مدیر عاملان استارت‌آپ‌ها بسیار ارزشمند است. من با تاکید بیشتر روی اقدام عملی، و پذیرش این مساله که هیچوقت اطلاعات کامل و بی‌عیب و نقص به دستم نخواهد رسید، توانسته‌ام روانشناسی ذهن خود را با تصمیم‌گیری سریع، به‌سادگی تطبیق دهم. تصمیم‌گیری همچون ماهیچه‌ای است که می‌توان آن را با تمرین و ممارست، تقویت کرد، و زمانی که با اقدام عملی، برای کاری قدم بر می‌دارید، بینش‌های بیشتری به دست می‌آورید و این به شما کمک می‌کند قدم بعدی خود را تعیین کنید.

* از دو دیدگاه به تصمیم‌ها فکر کنید: قابل تغییر و غیرقابل تغییر
گاهی اوقات فرد در تصمیم‌گیری فلج می‌شود، چراکه تصمیم به اندازه‌ای بزرگ و در زندگی تاثیرگذار به نظر می‌رسد که به دقت و تفکر زیادی نیاز دارد. یکی از راه‌هایی که برای شخص من مفید بوده، تقسیم بندی تصمیم‌ها به دو گروه قابل تغییر و غیرقابل تغییر است. این نوع تقسیم بندی در اغلب اوقات به من نشان داده که بیشتر تصمیم‌ها قابل تغییر هستند. رنگ صندلی‌های شرکت؟ محل میزبانی و استراحت تیم؟ انتخاب بازار هدف؟ نوع برنامه آموزشی جدید؟
تصمیم‌های غیرقابل تغییر شامل اخراج یک کارمند یا زمان معرفی یک محصول به بازار می‌باشد. در مورد تصمیم‌های قابل تغییر، باید زمان فکر کردن و تحلیل بیش‌ازاندازه را به شکلی آگاهانه محدود کنید.
در مورد تصمیم‌های غیرقابل تغییر، من شخصا زمانی را صرف گردآوری اطلاعات می‌کنم و از افرادی که قبلا در چنین شرایطی بوده‌اند مشورت می‌گیرم.
«در استارت‌آپ، مهم نیست که شما در ۱۰۰ درصد مواقع، ۱۰۰ درصد درست عمل کنید. مهم این است که انرژی و انگیزه برای حرکت داشته باشید و از یک حلقه بازخورد فشرده و مبتنی بر واقعیت استفاده کنید تا به شما کمک کند به‌سرعت تصمیم‌های نادرست را شناسایی و تغییر دهید.»

* تیم را توانمند سازید
تقسیم‌بندی تصمیم‌ها، بزرگی تصمیم را نیز تحت الشعاع قرار می‌دهد. یکی از کتاب‌های موردعلاقه‌ام که اغلب هنگام تصمیم‌گیری به آن مراجعه می‌کنم، کتاب The Decision Maker است که به شرکت‌ها توصیه می‌کند آن دست از اعضای تیم را که ارتباط نزدیک‌تری با مساله دارند، توانمند کنید تا آن‌ها بتوانند تصمیم‌گیری را انجام دهند. من مدیرعامل و موسس یک استارت‌آپ هستم و در اوایل کارم، تمامی تصمیم‌ها، از مبلمان اداری تا برند دستگاه قهوه ساز، رنگ لوگوی شرکت، و اولین محصول شرکت بر عهده خودم بود. با بزرگ شدن تیم شرکت، متوجه شدم که باید افراد بیشتری را برای تصمیم‌گیری توانمند کنم.

* تصمیم‌گیری را زمانبندی کنید
تصمیم‌گیری نیازمند شفافیت ذهنی و قدرت شناختی بسیار بالایی است. من یاد گرفته‌ام که تصمیم‌گیری‌ها را صبح اول وقت، و در صورت امکان، اولین روز هفته، که سر حال‌تر هستم و مشغله‌های ذهنی کم‌تری دارم، به تصمیم‌های کوچک‌تری تقسیم کنم.

* یک چارچوب زمانی کارآمد برای خود پیدا کرده و مطابق آن عمل کنید
به نظر من تصمیم‌گیری ارتباط زیادی با شناخت خود، شرکت، ویژگی‌های تیم، و ارزش‌هایی دارد که شرکت به آن‌ها پایبند است. زمانی که هرروز با کوهی از تصمیم‌ها مواجه می‌شوید، به نفع شماست که چارچوبی برای تصمیم‌گیری داشته باشید و به آن مراجعه کنید. من درباره نحوه‌ی تصمیم‌گیری رهبران کسب‌وکار زیاد مطالعه می‌کنم. یکی از چارچوب‌هایی که علاقه‌مندم از آن استفاده کنم، چارچوب کاهش پشیمانی جف بزوس(Jeff Bezos) است. بخشی از صحبت‌های این نویسنده در زیر بیان شده است:

«می‌خواستم خودم را در سن هشتاد سالگی مجسم کنم و سپس بگویم: «بسیار خب، حالا دارم به زندگی گذشته‌ام نگاه می‌کنم و می‌خواهم مقدار تاسفات و پشیمانی هایم را کاهش دهم.» می‌دانستم که وقتی هشتاد ساله شوم از اینکه این راه را امتحان کرده‌ام، پشیمان نخواهم شد. می‌دانستم که در هشتاد سالگی، از این‌که سعی کرده‌ام در این حوزه که نامش اینترنت است و فکر می‌کردم که روزی به یک کسب‌وکار بزرگ تبدیل خواهد شد، فعالیت کرده‌ام، پشیمان نخواهم شد. می‌دانستم که اگر شکست بخورم، متاسف نخواهم شد. اما این را هم می‌دانستم که تنها چیزی که ممکن است بخاطرش افسوس بخورم این است که چرا هیچوقت دست به آزمایش نزدم. می‌دانستم که این فکر هرروز باعث خواهد شد خودم را سرزنش کنم. بنابراین، زمانی که از این دیدگاه به مساله نگاه کردم، تصمیم‌گیری برایم بسیار ساده شد. و فکر می‌کنم این بسیار خوب است. اگر بتوانید شما هم خود را در سن هشتاد سالگی مجسم کنید و با خود فکر کنید که «در هشتاد سالگی چه نظری خواهم داشت؟» از بخشی از سردرگمی‌های روزمره رها خواهید شد.
با توجه به صحبت‌های جف بزوس، شما در سن هشتاد سالگی در مورد تصمیم خود چه فکر خواهید کرد؟

* به خود اجازه دهید تا تصمیم‌تان را تغییر دهید
بیشتر تصمیم‌ها قابل تغییر هستند. من یاد گرفته‌ام که از تغییر پذیری تصمیم‌ها نهایت استفاده را ببرم. زمانی که عادت به تکرار را در خود تقویت می‌کنید، می‌توانید مانند فردی که در حال یادگیری است، فکر کنید. زمانی که کاری را فرا می‌گیریم، مرتبا مرتکب اشتباه می‌شویم، چیزهای جدیدی کشف می‌کنیم، و اشتباهات خود را اصلاح می‌کنیم. بعدازآنکه اولین تصمیم اتخاذ می‌شود، فرایند یادگیری نیز آغاز می‌شود. طی فرایند یادگیری، به نفع شماست که به خود و تیم‌تان  اجازه دهید تصمیم‌ها را بر اساس داده‌های جدیدی که در شرایط واقعی به دست می‌آورند، بازنگری کرده و تغییر دهند.

* تصمیم‌های گذشته را مرور کنید و در آینده تصمیم‌های بهتری بگیرید
هنگام استفاده از فرایند تکرار، ضروری است زمان کافی برای گردآوری بازخورد در مورد تصمیم‌های گذشته اختصاص دهید. این بازخورد می‌تواند از سوی کاربران، اعضای تیم و خود شما باشد. با این کار، آگاهی و درک مساله بعد از حل آن، بسیار آسانتر می‌شود. هدف از مرور تصمیم‌ها این نیست که خود را به باد انتقاد بگیرید و دنبال تقصیر باشید، بلکه هدف این است که در مورد پیامدهای تصمیم خود و مسایلی که برایتان آشکار شده فکر کرده و از آن درس بگیرید. برای مثال، مدت‌ها پیش به دنبال استخدام فردی برای یکی از نقش‌های کلیدی تیم‌مان بودیم، اما هیچ‌کس را نتوانستیم پیدا کنیم و به ناچار تصمیم گرفتیم فردی را که چندان ایده‌آل نبود استخدام کنیم. در نهایت، تصمیم ما نتیجه‌ی خوبی نداشت. وقتی به گذشته فکر کردیم، مشخص شد که از همان ابتدا کارمان درست نبوده. این بررسی‌ها به تصمیم‌گیری‌های مشابه در آینده کمک می‌کند و باعث می‌شود سرعت تصمیم‌گیری نیز در آینده افزایش پیدا کند.
در مجموع، افزایش سرعت تصمیم‌گیری می‌تواند موجب انگیزه بیشتر برای حرکت و فشرده‌تر شدن حلقه بازخورد بر اساس داده‌های واقعی شود. قدرت تصمیم‌گیری همچون ماهیچه‌ای است که می‌توان آن را تقویت کرد. اگر تلاشی آگاهانه و سازمان‌دهی شده برای بهتر شدن داشته باشید، می‌توانید به نتایج فوق‌العاده چشم‌گیری دست پیدا کنید. از ترفندهای بالا در تصمیم‌های بعدی خود استفاده کنید.

Read 851 times