نوآوری، معمولا بر عملکرد محصول متمرکز است؛ یعنی محصولات نوین، بهروزرسانی، و ویژگیهای جدید. به همین دلیل است که شرکتها غالباً سرمایهگذاری روی R&D را بخش جداییناپذیر نوآوری میدانند. لیکن نوآوریهای بسیار زیادی وجود دارند که میتوان از آنها برای محصولات استفاده کرد. با مشاهده شرکتهای موفق در نوآوری میبینیم که آنها در پیدا کردن این روشهای نوین مهارت بسیاری دارند. انواع دهگانهی نوآوری، روشی بسیار مفیداست زیرا به ما کمک میکند وسیعتر فکر کنیم. بیایید نگاهی به شیوه کار این روش بیندازیم.
از اواخر دهه ۹۰، گروه دابلین(Doblin) ، به رهبری لاری کیلی، از چارچوب دهگانه نوآوری استفاده کرده است. دابلین هماکنون بخشی از شرکت دیلویت(Deloitte) است و این چارچوب در کتابی با عنوان , The Ten Types of Innovation: The Discipline of Building Breakthroughs (انواع دهگانهی نوآوری: شیوهی ساختن نوآوریها) توضیح داده شده است. این انواع دهگانه، به سه زمینه تقسیم میشوند. حوزه مرکزی، محصول است، که همان عناصر محصول اصلی و شیوهی سازماندهی و یکپارچهسازی آنها را در بر میگیرد. در سمت چپ، پیکربندی یا ترکیب قرار دارد که نشان میدهد شرکت برای دستیابی به سود، چگونه سازماندهی شده است. در سمت راست نیز تجربه قرار دارد که نشان میدهد شرکت چگونه با مشتریانش تعامل دارد. بیایید به جزئیات هر یک از این بخشها بپردازیم.
کسبوکارهای جدید، بر اساس اصلی زندگی میکنند که به آن «تفکر استارتآپی» گفته میشود. این تفکر یعنی انگیزه برای نوآوری و رشد به هر قیمتی، حتی اگر لازم به تغییر جهت باشد. این تفکر، همان شکیبایی و تعهدی است که باعث میشود کارآفرین شبانهروز تلاش کند. این تفکر، همان غلبه بر موانعی است که منجر به سد شدن راه موفقیت است.
زمانی که کسبوکاری موانع اولیه را پشت سر میگذارد و بهتدریج به رشد و سودآوری ثابت میرسد، دیگر در مرحله «استارتآپ» نیست، بنابراین بهتدریج «تفکر استارتآپی» را کنار میگذارد. درحالیکه فراموش کردن ریشهها و مبانی کارآفرینی، میتواند در آینده به زیان کسبوکار باشد.
تحقیقاتی که بهتازگی انجامشدهاند نشان میدهند امروزه محیط کسبوکار دائماً در حال تغییر است و بسیاری از شرکتها مجبور شدند برای زنده ماندن، تغییر کنند. مطالعهای که شرکت KPMG (ارائهدهندهی خدمات حسابرسی، مالیات و مشاوره) انجام داده است نشان میدهد بیش از ۹۰ درصد شرکتهای آمریکایی در حال تغییر مدلهای کسبوکار خود هستند تا بتوانند به تقاضای مشتریان پاسخ دهند، از فناوریهای جدید و بهاصطلاح تحولآفرین استفاده کنند و در چشمانداز رقابتی تجارت جهانی به بقا ادامه دهند. (این مطالعه بر اساس نظرسنجی از بیش از ۹۰۰ شرکت چندملیتی مستقر در امریکا تهیه شده است)
استیون جی هاستی جی. آر، یکی از همکاران شرکت KPMG و مشاور در زمینه رهبران نوآوری در امریکا میگوید: «بازنگری و تغییر مدلهای کسبوکار امروزه از اجزای دائمی دستور کار شرکتها تبدیل شده است و شرکتها با چالش بیسابقه توسعه مدلهایی مواجه شدهاند که به آنها کمک کند به فشارهای بازار کنونی پاسخ دهند و این فشارها را به مزیت رقابتی تبدیل نمایند.» هاستی در ادامه میگوید: «درصورتیکه شرکتها فرایند تغییر را به شکلی دقیق طراحی کنند میتوانند چابکی لازم را برای مدیریت چالشهای جدید و پیشبینینشدهای که در انتظارشان است به دست آورند».
در قلب همه نوآوریها یک سوال مهم نهفته است: « چقدر خوب میشد این اتفاق میافتد اگر...». به شما قول میدهیم که بسیاری از نوآوریها در همین لحظه که این آرزو در ذهن شما شکل میگیرد، اتفاق افتادهاست. اما حقیقت آن است که نوآوری فقط زمانی شکل میگیرد که در یک چارچوب ذهنی صحیح در جریان باشیم. سوالهایی در ذهن ما شکل میگیرد که در تلاش برای پاسخ به سوالها هستیم. این سوالها محرک و مشوق هستند و ذهن ما را در جهت درستی هدایت میکنند که میتواند منجر به ایجاد ایده جدیدی شود. سوالی مثل: اگر من بتوانم ارزشی را ارائه کرده و به عرصه ظهور برسانم، آن وقت میتوانم چیزی را طراحی کرده و به بازار عرضه کنم، ذهن را برای خلق یک ایده جدید پرورش داده و به آرزوهای ما شکل و جهت میدهند.
اما متاسفانه در این بین، چارچوبهای ذهنی نادرستی هم وجود دارند که مانع از خلق ایدههای جدید در ذهن شده و قدرت ایدهپردازی ما را کاهش میدهد.