چگونه ایده کسب‌وکار خود را به یک مدل کسب‌وکار تبدیل کنیم

Rate this item
(0 votes)

مربی‌گری کسب‌وکار، مزایای مختلفی دارد که یکی از آن‌ها فرصت کارکردن با کسب‌وکارهای متعدد و آشنایی با مفاهیم تجاری مختلف است. بدین ترتیب می‌توان از نزدیک مشاهده کرد که کدام‌یک کارآیی دارد و کدام‌یک ندارد. من با کسب‌وکارهای بسیار متفاوت، منحصربه‌فرد و غیرمعمولی در زمینه‌های مختلف، از مد و فشن زنانه گرفته تا غذای باکیفیت برای سگ‌ها، کار کرده‌ام.

ایده‌های منحصربه‌فرد، می‌توانند کارآمد باشند. اما لازم است از نظر تجاری پایدار باشند و بتوان در صورت رشد و افزایش حجم کسب‌وکار، آن‌ها را بسط و توسعه داد. یکی از غیرمعمول‌ترین کسب‌وکارهایی که اخیرا با آن کار کرده‌ام، شرکتی است در افریقای جنوبی که پوشاک متناسب هر شخص تولید می‌کند. لیزا کلیفورد صاحب این شرکت است.  این شرکت منحصربه‌فرد، یکی از نیازهای بیشتر خانم‌ها را هدف قرار داده است: یافتن شکم‌بندهای کاملا متناسب.

اگرچه مفهومی که لیزا دنبال کرد منجر به جذب فوری مشتری و موفقیت شد، اما مشکل او نیز همچون بیشتر مالکان کسب‌وکارهای ایده‌محور، این بود که راهی پیدا کند تا ایده‌اش از نظر تجاری پایدار باشد؛ چیزی فراتر ازجمله «چه ایده خوبی! می‌خرمش!». بلکه چیزی شبیه: «چه ایده خوبی! بفرمایید این هم پول. می‌توانم کالای دیگری نیز از شما بخرم؟»

به‌محض آنکه چنین اتفاقی افتاد، باید شرکت کارآفرینانه خود را سازمان‌دهی کرده و آن را به یک مدل سیستماتیک تبدیل کنید تا بتوانید به نتایج قابل پیش‌بینی دست پیدا کنید.



این به چه معناست؟
۱ـ کسب‌وکار می‌تواند بدون شما هم فعالیت کند. یعنی سیستم‌ها و فرایندهایی وجود دارند که کسب‌وکار را به پیش می‌رانند، و اگر اتفاقی برای مالک کسب‌وکار بیفتد، رشد شرکت متوقف نخواهد شد، چراکه طرح کسب‌وکار، استراتژی‌های رشد و «فعالیت‌های پیش‌فرض روزمره» به‌جای آنکه در ذهن مالک بماند، روی کاغذ مستند شده و در اختیار اعضای تیم قرار گرفته است.
همچنین این کار به ارایه مستمر مفهوم برای خلق تجربه انحصاری در مشتری کمک می‌کند. سیستماتیک کردن کسب‌وکار، مانع از خدمات یا خلاقیت فردی نیست، بلکه به تعریف و ارایه پارامترها به اعضای تیم جهت رفتار انحصاری با تک‌تک مشتریان در چارچوب ارزش‌ها و فرهنگ شرکت کمک می‌کند. در مورد شرکت لیزا، اگرچه تک‌تک مشتریان، فرایند خرید شکم‌بند متناسب را به شکل شخصی طی می‌کنند، و این فرایند منسجم و قابل تکرار است، اما در عمل، این فرایند، یک تجربه انحصاری و شخصی برای هر مشتری محسوب می‌شود.


۲ـ همه‌چیز قابل‌اندازه‌گیری می‌شود. ایده‌ها ممکن است مبهم و گیج‌کننده باشند. درحالی‌که اعداد و ارقام، عینی هستند. چه تعداد مشتری و با چه قیمتی، باعث سودآوری شما می‌شوند؟ برای حفظ رشد به چه مقدار حاشیه سود نیاز است؟ چه مقدار از کسب‌وکار را می‌توان بر مبنای ارجاعات از سوی مشتریان راضی انجام داد تا هزینه بازاریابی کاهش پیدا کند؟

بعدازآنکه این اعداد و ارقام مشخص شدند، می‌توانید به‌طور شفاف مشخص کنید که چه‌کاری را باید انجام دهید و چه کارهایی را باید به دیگران واگذار کنید تا موفق شوید. آموزش صحیح حول یک متن ساده برای خرده‌فروشی، می‌تواند میزان فروش روزانه شما را به میزان قابل‌توجهی افزایش دهد. شما می‌توانید آن‌چه را می‌دانید مدیریت کنید و نتایج موردنیازتان را ارزیابی کنید.

۳ـ فضا برای رشد، در داخل ساختار شرکت ایجاد می‌شود. برای باقی ماندن در کسب‌وکار، رشد یک گزینه نیست، بلکه یک ضرورت است. فرقی نمی‌کند که یک مشاور باشید و در خانه کار کنید، یا بخواهید رشد کسب‌وکارتان را مدیریت و کنترل کنید، درهرصورت لازم است مشتریان جدیدی جذب کرده و آن‌ها را جایگزین مشتریان سابق خود کنید.
ولی اگر هدف شما بلندپروازانه‌تر از این‌هاست (مانند داشتن واحدهای متعدد، توسعه در سطح ملی، فرانشیز و ...) لازم است فرایندهایتان را مستند کرده تا مفهوم تجاری خود را گسترش دهید.
بزرگ‌ترین دلیل شکست کسب‌وکارها، کمبود سرمایه نیست، بلکه کمبود دانش است. داشتن ایده برای کسب‌وکار، عالی است، اما دانستن فرق بین ایده خوب و ایده تجاری خوب اهمیت دارد.

Read 891 times