قبل از ورود محصولات یا خدمات به بازار تشخیص موفقیتآمیز بودن آنها هم برای شرکتهای بزرگ و هم کوچک، کار دشواری است؛ اما کسبوکارهایی وجود دارند که جسور بوده و با استفاده از استراتژی سنتی راهاندازی کسبوکار، شرایط را کاملا تغییر دادهاند.
وقتی شرکت بوئینگ در سال ۲۰۰۷ اولین دریملاینر مدل ۷۸۷ خود را ارائه داد، ۹۰۰ هواپیما به او سفارش داده شد که هرکدام ۱۵۰ میلیون دلار قیمت داشت؛ این یکی از بارزترین نمونههای افزایش ناگهانی فروش در تاریخ بود.
وقتی مارک زاکربرگ (Mark Zuckerburg) هنوز مشغول ساختن فیسبوک بود، همموسس او به نیویورک رفت تا کسبوکارشان را با تبلیغکنندگان هماهنگ کند.
این نمونهها در شرکتهای بزرگ و استارتآپها تکرار شدهاند. بوئینگ فرایند «طراحی-ساخت-فروش» را به «فروش-طراحی-ساخت» تغییر داده است. آنها فرایند را با طراحی مفهوم آغاز کرده و بهصورت منظم، در جلسات حضوری با مشتریان بالقوهشان که قرار است محصولات را خریداری کنند و بعد شروع به مدلسازی از محصول میکردند.
استارتآپ ناب (Lean Startup) حامی روش تکرار برای ایجاد کسبوکار است، به صورتی که در هر تکرار، موضوعی کاربردی را یاد بگیرید. یکی از ابزارهای مهم در روش تکرار، محصول با حداقل ویژگیهای قابلقبول (MVP) است.
در این مقاله توضیح میدهم که چهطور تشخیص دادم اولین MVP من باید چگونه باشد. اگر به این فکر هستید که اپلیکیشنی بسازید، خواندن این مقاله برای شما جالب خواهد بود.
اریک ریز (Eric Ries)، در کتاب خود تحت عنوان استارتآپ ناب، MVP را به این صورت تعریف میکند:
محصول با حداقل ویژگیهای قابلقبول (MVP) به کارآفرینان کمک میکند فرآیند یادگیری را هر چه سریعتر آغاز کنند. MVP الزاما کوچکترین محصول ممکن نیست، بلکه سریعترین راه برای به انجام رساندن حلقه بازخورد ساخت-ارزیابی-یادگیری با صرف کمترین میزان تلاش است.
برخلاف توسعه سنتی محصولات که معمولا دوره طولانی و کاملی را در بر میگیرد و قصد دارد محصولی بینقص ارائه دهد، هدف MVP شروع فرآیند یادگیری است، نه به اتمام رساندن آن. MVP، برخلاف نمونه اولیه یا آزمون مفهوم، فقط برای پاسخ به پرسشهای مربوط به طراحی محصول یا مسائل فنی طراحی نشده است و هدف آن بررسی فرضیههای اساسی کسبوکار است.
نمیتوانید بدون خودآگاهی رهبر خوبی باشید.
پایه و اساس شخصیتی قوی، خودآگاهی است. خودآگاهی ما را قادر میسازد با هدفمندی، اصالت، پذیرش و اعتماد، به رهبری کردن بپردازیم. خودآگاهی، موفقیت و شکست ما را توجیه میکند. خودآگاهی به ما کمک میکند درک بهتری از خودمان داشته باشیم، و بدین ترتیب متوجه خواهیم شد برای برطرف کردن کمبودهای مدیریتیمان پیش از هر چیز، چه توقعی باید از سایرین داشته باشیم.
سوالی که به ذهن میرسد این است که چهطور میتوانیم خودآگاهی خود را پرورش و توسعه دهیم. راههای بسیاری برای این کار وجود دارد. در ادامه پنج نمونه از آنها مطرح شده است که به نظر من بیش از سایر راهها نتیجهبخش بودهاند.
شما، در جایگاه یک مشتری، احتمالا حداقل به یک برنامهی وفاداری تعلق دارید. مدتزمان طولانیای است که برنامههای وفاداری برای برندهای بزرگ، بخشی از استراتژی حفظ مشتری هستند، مثل باشگاه خریداران فروشگاه مواد غذایی، لیست پستی کوپنهای تخفیف خردهفروشی. حالا کسبوکارهای کوچک محلی هم از برنامههای مشابه استفاده میکنند تا مشتریانشان بازهم به آنها مراجعه کنند.
پاتریک بوسورث (Patrick Bosworth)، مدیرعامل و همموسس شرکت Duetto که در زمینه استراتژیهای درآمد فعالیت میکند، دراینباره میگوید: «همچنان که مشتریان به اطلاعات بیشتر و بهتری دربارهی مقایسهی محصولات و شرکتهای مختلف دست مییابند، لازم است از نظر قیمت و ارزش، رقابت وجود داشته باشد. برنامههای وفاداری فرصتی فراهم میکنند تا اولویتهای مشتریان را بشناسیم و استراتژیهایی برای تعامل طراحی کنیم که روی آنها تأثیرگذار باشد.»
صفحهی ثبتنام کانوا (Canva)
چند روز پیش بهطور اتفاقی با این تاکتیک روبهرو شدم و واقعا از رمز و راز آن خوشم آمد. کانوا یک استارتآپ استرالیایی است که طراحی وبسایت را بسیار ساده کرده است. استفاده از اپلیکیشن آن رایگان است و این شرکت با استفاده از تصاویر استوک در داخل پستهای افراد درآمد کسب میکند. صفحهی ثبتنام کانوا UI اصلی آنها را محو میکند و سپس بهتدریج زمانی که کاربر، اشارهگر را دور صفحه میچرخاند، بهتدریج نمایان میشود. همین ویژگی باعث شد خودم در آن ثبتنام کنم.
صفحهی دموی بارمتریکس(Baremetrics)
این یکی هم شدیدا من را تحت تاثیر قرار داده است. بارمتریکس ابزاری است که شما را بهحساب Stripeتان متصل میکند و سپس بلافاصله آمار کلیدی شما را در مورد رشد کسبوکار SaaSتان (Software as a Service) نمایش میدهد.
برای اینکه به مردم نشان دهید محصول شما چهقدر کارآیی دارد، چه راهی بهتر از نمایش رشد واقعی آمار شما به آنها وجود دارد؟ البته مساله به اینجا ختم نمیشود. جاش (Josh) توانسته است استارتآپ معروف دیگری به نام بافر (Buffer) را هم متقاعد کند تا چنین کاری را انجام دهد. همانطور که در بالا مشاهده میکنید، این کار تاثیر بسیار زیادی بر رشد استارتآپ خودش هم داشته است.
من هم اولین بار است که مدیر عامل یک استارتآپ شدهام. یکی از مهارتهای کلیدی که همواره در حال یادگیری آن هستم، تصمیمگیری است. ما در طول زندگی اغلب برای خود تصمیمگیری میکنیم. از رشته دانشگاهی و اولین شغل بعد از فارغ التحصیلی گرفته تا شهری که در آن زندگی میکنیم و افرادی که بهعنوان دوست انتخاب میکنیم. مدیرعاملی استارتآپ یعنی تصمیمهای شما نهتنها روی خودتان، بلکه روی جهت گیری شرکت هم تاثیر میگذارد. همزمان، بیشتر این تصمیمها در شرایطی کاملا غیرقطعی اتخاذ میشوند. وبلاگهای گوناگونی در مورد چالشهای متداول و تصمیمگیریهای معمول مدیران در زمینههای مختلف ازجمله تامین سرمایه، استخدام نیرو و توسعه محصول وجود دارد، ولی بااینحال هر یک از این شرایط منحصربهفرد هستند. بنابراین بهندرت میتوان یک فرمول واحد برای تصمیمگیری ارایه کرد.
اولین سالی که مدیرعامل استارتآپ بودم، تصمیمگیری برایم بسیار دشوار بود و حتی گاهی در مواجهه با تصمیمهای به ظاهر بزرگ، درمانده میشدم. حتی امروز هم گاهی با این مشکل مواجه میشوم، اما ترفندهایی را یاد گرفتهام که به من کمک میکنند ماهیچههای تصمیمگیریام را تقویت کنم.
آنبردینگ کاربر به معنی حفظ کاربران در سایت و تعامل فعال آنها با محتوای سایت است؛ بدین معنی که بتوانید تجربهای را برای آنها رقم بزنید که باعث شود دوباره و دوباره به سایت شما سر بزنند و بهآسانی و بدون زحمت از ویژگیهای سایت شما استفاده کنند.
بهترین تکنیکهای آنبردینگ آنهایی هستند که مشتریان بالقوه را به مشتریان واقعی تبدیل میکنند. این تکنیکها، در مورد محصول شما به بازدیدکنندگان آموزش میدهند و به آنها کمک میکنند تا از محصول شما، به آسانترین شیوهی ممکن، استفاده کنند. درمجموع آنبردینگ به تبدیل شدن افراد ناآشنا به مشتریان شما کمک میکنند. آنبردینگ ابزاری قدرتمند برای هک رشد ماتریس بازاریابی و برنامهریزی دوباره و مستقیم ROI شماست. اما شما هنوز در آغاز راه هستید. بنابراین اجازه دهید چند راه فوقالعاده برای آنبردینگ کاربرانتان به شما معرفی کنیم.
ممکن است شبکهسازی سخت باشد، مخصوصاً در سیلیکون ولی [۱] یا هر مرکز استارتآپی دیگر. در رویدادهای بزرگ، غالباً شناسایی و تشخیص کارآفرینان قلابی از آنهایی که چیزهای شگفتانگیزی میسازند یا ارتباطات فوقالعادهای دارند، کار دشواری است؛ بنابراین غیرمعمول نیست که بعد از چند ساعت با خستگی و بیحوصلگی، بدون هیچ نتیجهای، رویداد را ترک کنید.
اما دنیای استارتآپها اکوسیستمی است که در آن، ارتباطات و آشناییها میتوانند برای جذب سرمایه یا یافتن شریک کلیدی، حیاتی باشند و شبکهسازی بخشی از این بازی است. پس یک کارآفرین تازهکار چه باید کند؟
گر چه حضور در رویدادهای بزرگ مهم است، اما در ادامه به ۳ راه بهتر برای توسعه و گسترش سریع شبکه اشاره میکنیم که در کنار آنها میتوانید انرژی خود را برای شرکت جدید و رو به رشد خود حفظ کنید.
با راهاندازی کسبوکار برای خودتان ممکن است با شدیدترین نوسانات و تغییرات احساسی مواجه شوید، و در تمام مدت به این فکر کنید که آیا این وضعیت مهیب به پایان میرسد یا خیر؟ هر کسی میتواند کسبوکاری را آغاز کند، اما حفظ و توسعه آن قطعا دشوارتر است. وقتی شرکتی با چالشهایی مواجه میشود و روزهای سختی را میگذراند (و همیشه هم چنین میشود)، این علاقه و تعهد شماست که درنهایت کسبوکارتان را از این وضعیت بیرون میآورد. اگر واقعا به کارتان علاقهای نداشته باشید، مشتریان، اعضای تیم، مشاوران و سرمایهگذاران شما میتوانند این مسئله را حس کنند.
به همین دلیل است که تمرکز بر ماموریتتان بیش از هر چیزی حائز اهمیت است. این کار شما را قادر میسازد سریعترتصمیم بگیرید و کمک میکند در نوسانات و تغییرات، شرایط را اداره کنید.
در این مقاله سه مرحله ذکر شده که کمک میکند علاقه خود را به کسبوکاری موفق تبدیل کنید:
استارتآپها پدیدههایی نوظهور در حوزه کسبوکار هستند که با شتاب در مسیر رشد گام برمیدارند. در جهان امروز که رقابت در آن حرف اول را میزند هرروزه با کارآفرینانی روبهرو میشویم که با ایدههایی نو در حوزه کسبوکار به دنبال موقعیت شغلی مناسبی برای خود هستند.
چالشبرانگیزترین قسمت کار در بسیاری از استارتآپها، مربوط به جذب مشتری و سپس حفظ آنها بهعنوان مشتری ثابت یا وفادار است. البته در صورت استفاده از شیوههای درست بازاریابی این مسئله چندان مشکلساز نخواهد بود.
بازاریابی، درست مانند سوختی است که ماشین کسبوکار را به راه میاندازد؛ بنابراین اگر بازاریابی موفقی داشته باشیم میتوان امیدوار بود که در مدتزمان کوتاهی سود قابلتوجهی کسب کنیم. یکی از مهمترین اصول موفقیت در هر کسبوکاری روابط عمومی است اما همیشه لزومی ندارد برای دیده شدن کسبوکار خود هزینه هنگفتی صرف کنیم.
در اینجا راهکارهایی مفید و البته کمهزینه برای رونق کسبوکار نوپای شما ارائه میکنیم:
پیدا کردن ایدههای جذاب برای محتوای وبلاگ حتی برای وبلاگنویسهای باتجربه هم کار سختی است. هرچقدر هم که در ایجاد طوفان فکری برای ایدههای مختلف حرفهای باشید، بازهم گاهی ایدههایتان ته میکشد. در وبلاگها دهها پست و مطلب هست که توضیح میدهد چطور میتوانید ایدههای جالب برای موضوعات وبلاگتان پیدا کنید اما اغلب آنها به این نکته اشاره نمیکنند که چطور ایدههایی پیدا کنید که لینکهای بازگشتی واقعی برای وبسایتتان به ارمغان بیاورند. بهترین راه برای دستیابی به این هدف، ایجاد محتوای عالی و تبلیغ درست برای آن است؛ بنابراین انجام طوفان فکری برای یافتن ایدههای وبلاگنویسی که پتانسیل هدایت لینکهای بازگشتی باکیفیت به صفحهی شما را داشته باشند، حیاتی است.
در این مقاله به شما یاد میدهیم ایدههایی را پیدا کنید که ترافیک بالا و لینک بازگشتی ایجاد کنند.
در حال راهاندازی هر کسبوکاری که باشید، گاهی به مشورت نیاز خواهید داشت. برای افراد حرفهای و پرمشغله، چه آنهایی که کارآفرینان باتجربهای هستند، و چه آنهایی که قصد دارند اولین ایده کسبوکارشان را به واقعیت تبدیل کنند، پند و اندرز خردمندانه و دست یاریرسان یک منتور یا مربی، موهبتی بزرگ و جواهری ارزشمند است.
من (مل کارسون) در اینجا قصد دارم طبق تجربیات خود و همکارانم در صنعت دیجیتال، پنج(در صوتی گفته میشود چهار) نکته کلیدی در یافتن یک منتور یا مربی خوب و حفظ ارتباط موثر با او را در اختیار شما قرار دهم.
۱ـ از سوال کردن نترسید
اگر کسی را پیدا کردهاید که میتواند منتور بسیار خوبی باشد، بهاین فکر نکنید که سرش شلوغ است یا نه. اگر بهاین نتیجه رسیدید که باید رشد کنید و در این مسیر به کسی نیاز دارید که بهطور حرفهای شما را راهنمایی کند، حتما به فکر پیدا کردن یک مربی خوب و موفق (هرچند پرمشغله) باشید. اعتمادبهنفس داشته باشید، درخواست خود را مطرح کنید و مطمئن باشید که او «نه» نخواهد گفت. با سوال کردن چیزی را از دست نمیدهید.